جدول جو
جدول جو

معنی رشوه ده - جستجوی لغت در جدول جو

رشوه ده
(گُ دَ / دِ)
رشوه دهنده. رشوت ده. پاره دهنده. راشی. (یادداشت مؤلف) :
بگو آنچه دانی که حق گفته به
نه رشوت ستانی و نه رشوه ده.
سعدی (بوستان).
و رجوع به رشوت و رشوت دادن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عشوه دهنده. فریب دهنده. فریبکار:
شه وزیری داشت رهزن عشوه ده
کاو بر آب از مکر بربستی گره.
مولوی.
بگو آنچه دانی که حق گفته به
نه رشوت ستانی و نه عشوه ده.
سعدی.
دنیا زنیست عشوه ده ودلستان ولیک
با کس همی بسر نبرد عهد شوهری.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(شِدِهْ)
دهی از بخش مریوان شهرستان سنندج. سکنۀ آن 330 تن. آب آن از چشمه. محصول عمده آنجا غلات و لبنیات و توتون. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَرْ وِ دِهْ)
دهی جزء دهستان پره سر طالشدولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش که در 9هزارگزی شمال باختر رضوانده و یک هزارگزی باختر راه شوسۀ انزلی به آستارا واقع است. جلگه و مرطوبست و 1424 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه دنیاچال، محصولش غلات، برنج و لبنیات، شغل اهالی زراعت و شالبافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ / دِ)
کشت بالیدۀ پرقوت و آن در اصل روینده است که ’یا’ با ’ها’ تبدیل شده است. (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی از دهستان حومه شهرستان تربت حیدریه. دارای 287 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
محرک، تحریک کننده
فرهنگ گویش مازندرانی